کد مطلب:45389
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:21
تفاوت دمكراسي ليبرال و ماركسيسم چيست و آيا دمكراسي با ليبرال چه نسبتي با هم دارند؟
دمكراسي: واژه اي با ريشه يوناني است، مراد از آن در فرهنگ سياسي - اجتماعي امروز، حكومت مردم است و وجهه مشخص آن حكومت اكثريت بر اقليت و به رسميت شناختن آزادي ها و حقوق مساوي افراد با يكديگر است. ليبراليسم: اين واژه در اصل، يعني در دوره مبارزه بورژوازي صنعتي عليه اشرافيت فئودالي به كسي اطلاق مي شد كه در جناح معتدل بورژوازي قرار داشت و طرفدار آزادي از قيد و بندهاي اقتصادي و اجتماعي عصر فئوداليسم، آزادي اقتصادي و آزادي هاي فردي بود. اكنون معمولاً به كسي ليبرال مي گويند كه از نظر اقتصادي موافق عدم دخالت يا كاهش نظارت دولت در فعاليت هاي اقتصادي و به بيان ديگر، طرفدار اقتصاد اجتماعي مبتني بر بازار و محدود كردن قدرت انحصارات اقتصادي است و از نظر سياسي موافق حكومت پارلماني (پارلمانتاريسم) و آزادي هاي فردي. ليبرال ها با هر شكلي از سوسياليسم و برنامه ريزي دولتي مخالفند و به سرمايه داري انحصاري نيز گرايش ندارند. در ادبيات سياسي چپ، ليبرال به كسي اطلاق مي شود كه طرفدار آشتي طلبي غير اصولي به ضرر انديشه هاي ماركسيستي، نرمش بيجا در مقابل خطا، رفتار غير اصولي، سازش كاري و ريا كاري مي باشد. به نظر مائو، رفتار ليبراليستي به اشكال زير ظاهر مي شود: 1- در مقابل اشتباه شخص آشنا از بحث اصولي با او سرباز زدن و براي حفظ صلح و دوستي كارها را به حال خود رها كردن و با آنها به طور سطحي برخورد كردن. 2- در غياب و پشت سر افراد از آنها انتقاد كردن و در حضورشان سكوت كردن، از صحبت در جلسات خودداري نمودن، ولي پس از جلسه پرحرفي كردن. 3- هر كاري كه به شخص خود مربوط نباشد به دست پيشامد سپردن. 4- از تشكيلات توقعات بيجا داشتن، ولي از انضباط تشكيلاتي بويي نبردن. 5- به جاي بحث منطقي در مورد امور مختلف، به حملات شخصي توسل جستن و دعوا راه انداختن. 6- برخورد نكردن با نظريات نادرست. 7- بي توجهي به مسائل توده ها و در برابر متجاوزان به حقوق توده ها ساكت نشستن. 8- سرسري انجام دادن كارها. 9- نازيدن به سابقه انقلابي خود. 10- پي بردن به اشتباهات خود و رفع نكردن آنها. ماركسيسم: واژه ماركسيسم از نام كارل ماركس (1883 - 1818)، بنيان گزار سوسياليسم علمي گرفته شده و عبارت است از مجموعه نظريات و آموزش هاي فلسفي و سياسي و اقتصادي ماركس و فردريك انگلس (1895 - 1820). اين مكتب، قدرت هاي مادي توليد و مبارزه طبقاتي را نيروهاي بنيادي فعال در تاريخ مي داند. مطلب اساسي در ماركسيسم، مدلل كردن نقش و رسالت تاريخي پرولتاريا به عنوان سازنده جامعه بدون طبقه كمونيستي است. ماركسيسم بر بنياد فلسفي ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخي قرار دارد. نظريه ارزش اضافي (تفاوت مزد كارگر و ارزش كالايي كه طي يك دوره معين توليد مي شود)، ماترياليسم تاريخي (اعتقاد به اينكه نظام اجتماع بر پايه شرايط اقتصادي قرار دارد و توليد مادي نقش تعيين كننده را در تكامل آن ايفا مي كند و زندگي فرهنگي نيز انعكاسي از نظام اقتصادي جامعه است)، مبارزه طبقاتي (تاريخ كليه جوامع انساني كه پديد آمده اند تاريخ مبارزه طبقاتي است كه گاهي پنهان و گاهي آشكار ادامه يافته است)، رابطه متقابل استثمار و مالكيت، نفي دولت (نهاد زورگوي اجتماعي متعلق به دوران روابط و كشمكش هاي طبقاتي كه با از ميان رفتن طبقات اجتماعي علت وجودي آن نيز از بين مي رود)، انقلاب (انقلاب دموكراتيك يا بورژوا - دموكراتيك و انقلاب سوسياليستي) و ديكتاتوري پرولتاريا از جمله اختصاصات ماركسيسم شمرده مي شوند.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.